رهــــــائـے

محض یار مهربان

رهــــــائـے

محض یار مهربان

رهــــــائـے

رهــــــائـے

محض یار مهربان

از صدایتان برای مهر ورزی...
------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
------*♥*♥*♥*♥*♥*-----
-------- *♥*♥*♥* --------
----------- *♥* -----------

از گوشهایتان برای دلسوزی.....

------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
------*♥*♥*♥*♥*♥*-----
-------- *♥*♥*♥* --------
----------- *♥* -----------

از دستانتان برای نیکو کاری....

------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
------*♥*♥*♥*♥*♥*-----
-------- *♥*♥*♥* --------
----------- *♥* -----------

از ذهنتان برای حقیقت...

------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
------*♥*♥*♥*♥*♥*-----
-------- *♥*♥*♥* --------
----------- *♥* -----------

و از قلبتان برای عشق ورزیدن استفاده کنید.
♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ♥ـ

آخرین مطالب
آخرین نظرات

نشسته ام بیقرار...،

خسته ، چشم به راه ..

حساب زمان را ندارم نمی دانم این چندمین جمعه است  که به انتظار نشستم.... 
جمعه که می آید تو در من تازه میشوی ....

ندبه های دلتنگی من تو را صدا میزنند ..

مولا

ادعا میکنم که با تو هستم  نمی دانم شاید این ادعایی بیش نباشد ،

این گناهان من است که غیبت تو را طولانی کرده...، 

گناهانی که مرا از تو دور کرده اند نه تو را از من ....

این روز ها هوای جهان هوای رنج است ..

سرد و طوفانی ..

بیا که صاف شود این هوای طوفانی ..

بیا بر دل خسته زمین بتاب ...

که بی تاب است ..

آخر یک روز خواهی آمد

در هوای بیقرای انتظار

منتظر نسیم وصال تو هستم

------------------------------------------------------------

   ( دلم دو باره خبر می دهد ظهور تورا

                                                      بدون فاصله حس میکنم حظور تورا )


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۳۶
رهــائی

داستان,داستانک,آلزایمر

 

چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت ،


کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.”


گفت: “کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟”
گفتم: “آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!”


گفت: “مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!”
خجالت کشیدم …!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۳۴
رهــائی

چتری برای عشق ما


اعتماد به همسر,قدردانی از همسر,زندگی مشترک

وقتی زیر یک سقف زندگی می کنید هر آنچه که از طرف مقابلتان می بینید، می رود زیر یک چتر، چتری به نام اعتماد. وقتی که اعتماد می کنید، دیگر نگران تکیه گاه تان نیستید.


در واقع یک گام مهم در زندگی مشترک احساس امنیت است. این احساس وقتی بوجود می آید که افراد به یکدیگر اعتماد داشته باشند. در طول رابطه هر چه زن و شوهر زمان بیشتری با هم زندگی کنند، اعتمادشان به یکدیگر بیشتر می شود. این فرایند تعهد و آرامش را افزایش می دهد. برای بدست آوردن اعتماد در یک رابطه توجه به نکات زیر می تواند مثمر ثمر باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۲۶
رهــائی


پر از توام ، به تهیدستی ام نگاه نکن !


مگو که هیچ نداری

ببین تـــ♥ـــو را دارم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۱۸
رهــائی

خواستــــــم گله هایــــــم را 


یک به یک بــــــــرایت بگویــــــــم


امـــــــــــــا ...


بگــــذریــــــــم 


عاشـــــــق که گلــه نمیکـنـــد . . .


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۱۰
رهــائی

اشک ها بهانه اند...



گناه رفته در چشمــم


خــــدا دارد فوتــ می کند! این اشک ها بی دلیل نیست...   

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۰۸
رهــائی
خداوندا....

به دل نگیر اگر گاهی

زبانم از شکرت باز می ایستد !!...

تقصیری ندارد...

قاصر است

کم می آورد در برابر بزرگی ات...

لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت

در دلم اما همیشه

ذکر خیرت جاریست !!....


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۶:۰۴
رهــائی



آى کبــــوتر کــه نشستــى رو گنبــــد طـــــلا
هرکـــجا پر مى زنى تو حــــــرم امـــام رضــــا

مـــن کبــــوتر بقیعـــــم با تو خیلى فرق دارم
جاى گنبـــد سرمـــو به روى خاکــــا مى ذارم

خونه قشنــگ تو کـــجا و ایــن خـــونه کـــجا؟
گنبـــــد طـــــلا کـــجا قبـــراى ویروونه کـــجا؟

اونجا هرکى مى پره طایـــــر افلاکـــى میشه
اینجا هرکى می پره بال و پرش خاکى میشه

اونـــــجا خادمــــــا با زائــــر آقـــــا مهـــــربونن
اینـــــجا زائــــرا را از کــــــنار قبــــرا میـــــرونن

تو که هـرشب میسوزه صدتا چراغ دورو بــرت
به امام رضا بگو غریب تویى یا مــــــــــــادرت؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۴۰
رهــائی

میلاد تو


 


بازمسیحا نفسی آمد. آمدی و تمام عطرها به دنبالت. عطر سیب ،یاس،محمدی،وعطری از بهشت.
وقتی به حرمت می روم، از دست صیاد روزگار آهو صفت می دوم و خود را به آغوشی می اندازم مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا می آید،بوی علی ،بوی زهرا،حسن و بوی سیب،بوی حبیبم حسین .که آنجا فرشته صفتی به جسم خالیم روحی تازه بخشد.که کوله بار دردهایم را لحظه ای بر زمین بگذارم و نفسی تازه کنم.
می آیم با کوله بارم تابگویمت که تمام دار وندارم همین است.ای امیدم میلاد
توست.شاید بتوانم در این ساعت دردهایم را فراموش کنم.
وقتی قدمگاهت را بیاد می آورم،احساس غرور می کنم که بوسه بر جای پای پسر زهرا می زنم.پایی که آرزو می کردم ،ای کاش روی چشمانم می گذاشتی تا لایق دیدن روی مهدی شود.آن خاک را چون مرهمی به چشمانم می کشم که از گریه انتظاربه دیدگان یعقوب شبیه شده
کبوتران حرمت هر کدام برگیست از کتاب کرمت .که پر کشان از بالای سرم می روند و با زبان بی زبانیشان با من رازها می گویند و به من می گویند:ما بهشت خود را یافتیم.تو فکری به حال خود کن.
رضا جان از بچگی با کرمت آشنایم.آن زمانیکه پدر مرا بلند می کرد و روی شانه اش می نشاند تا بوسه بر صدفی بزنم که دردانه مروارید جسمت در آن آرمیده.و من با تمام شور و شوقم بوسه ای معصومانه بر ضریحت می زدم.رضا جان پاک،ساده،عاشقانه می گویم:با آمدنت روی تمام آبرومندان عشق را سفید کردی و با رفتنت دیدگان عشق تاریک و سرد شده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۴۲
رهــائی

دلم گرفته از مردم و چند رنگی آنها ..‼


از خودم ..


از گناهام ...


از فراق

------------------------

پ ن:

{-38-}{-38-}


یوسف زهرا شرمنده ام از اینکه مرا هر روز در گناه میبینی ...

{-38-}{-38-}

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۵
رهــائی