نمی دانم شب ها تو را چه می شود
که یادت می رود این تاریکی مطلق
ترس دارد
که یک نفر گوشه ای از این دنیا
چشمش دوخته می شود به این صفحه
که تمام حقش از بودن تو همین شب بخیر مجازی است .
نمی دانم شب ها تو را چه می شود
که یادت می رود این تاریکی مطلق
ترس دارد
که یک نفر گوشه ای از این دنیا
چشمش دوخته می شود به این صفحه
که تمام حقش از بودن تو همین شب بخیر مجازی است .
بین خودمان باشد
من
دلم را
باخته ام پو بی اندازه می ترسم
ترس از دست دادنت
و گاهی به خودم حق میدهم
که از ترس بمیرم ...
با تو.....
در یا را سر خواهم کشید
در آغوش خیس شب ..
گذر خواهم کرد
از روزنه شیشه بخار گرفته
تا ...
خواب گل یخ
در لا بلای الماس های برف
با تو
از مرزهای ممنوع عبور خواهم کرد
تا .........
گم شوم در جنگل خیال
موهایت
با تو ...
ماه را
از آسمان
به زمین خواهم آورد
تا بتابد
بر چهره نورانی تو .....