نمی دانم شب ها تو را چه می شود
که یادت می رود این تاریکی مطلق
ترس دارد
که یک نفر گوشه ای از این دنیا
چشمش دوخته می شود به این صفحه
که تمام حقش از بودن تو همین شب بخیر مجازی است .
نمی دانم شب ها تو را چه می شود
که یادت می رود این تاریکی مطلق
ترس دارد
که یک نفر گوشه ای از این دنیا
چشمش دوخته می شود به این صفحه
که تمام حقش از بودن تو همین شب بخیر مجازی است .
بین خودمان باشد
من
دلم را
باخته ام پو بی اندازه می ترسم
ترس از دست دادنت
و گاهی به خودم حق میدهم
که از ترس بمیرم ...
دلم گرفته، به دلتنگیِ شبانه قسم
به گیسوان سیاه تو روی شانه قسم …
تو بهترین غزل عاشقانه را با چشم،
سروده ای، به غزل های عاشقانه قسم
درخت های کهنسال با رسیدن تو
جوان شدند، به شادابی جوانه قسم
خلاف عامه ى مردم به عشق پابندم
به سنگ های شکیبای رودخانه قسم …
فدائیان غم عشق و کشتگان فراق
نمرده اند! به غم های جاودانه قسم …
سجادسامانی