" "دلگیـــر " نبــاش!
دلـــت کــه " گیـــــر " بــاشـد؛
رهـــا نمـی شــوی.....!
یــادت بــاشد :
"خــداونـــد" ، بنــدگان خـود را؛
بـــا آنچــه بـــدان " دل بستـه " انــد مـــی آزمـــاید
درد، بسیار!
ولی،
باز بزن؛
تا قلبم،
کمی از زخم زدن های تو درمان بشود . . .
گریه کن
مثل ابری سرگردان
که خانه اش
به باد بند است
و هیچ هواشناسی پیدایش نخواهد کرد!
گریه کن،
گاهی ابرها هم از ترس تنهایی می بارند . . .